توجه ! برای مشاهده تصاویر موجود در تمامی پست های این وبلاگ در اندازه بـزرگ و قالب اصلی روی آن کلیک کنیـد
۱۶ آبان ۱۳۹۵
شبنم کریستالی !
مانده به نصف شب پنجشنبه ، بارانی اش را برمیدارد و روی کولش می اندازد . پاهایش را روی برفها میگذارد و خشاخش شکستن برف ِ توامان با یخ ِ زیر پایش را از لابلای ماهیچه های پای خود که به بالا تنه اش رسوخ میکنند را احساس میکند . راه افتاده است ، تنها نیست ، "گذار" از خودش نیز همراهش آمده است . نمی خواهد که حس غریبی چونان رَمِ آهوی گریزپا از یک حادثه مغبون و تلخ بر وجودش مستتر شود . دوست دارد وداعی دوستانه ، شیرین کامشان کند . هم خودش را و هم فرار و گذار از خود را .
اما کدام راه ؟ کدام سو ؟ به کدامین جهت از قبله آمال ؟ دنیا که یک سوق ندارد . چهار جهت اصلی دارد با هزاران جهات فرعی و نیازموده
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر