توجه ! برای مشاهده تصاویر موجود در تمامی پست های این وبلاگ در اندازه بـزرگ و قالب اصلی روی آن کلیک کنیـد

۲۴ آبان ۱۳۹۵

دوشنبه 24 آبان

1 - قیژاقیژ
کله سحر است . صدای بونکر سیمان میآید . گویا آهن به آهن میسابند با صدایی نَکَره . قیژژاقیـژ . همسایه روبرو دارد بتن به پی ساختمانش میریزد . صدای کشیده شدن بشکه های خالی بر روی زمین هم میآید بدجوری . یا خدا ! نکند بونکرشان نیم سوز شده باشد که این چنین زوزه می کشد . مُخ خور است لامصب . البت که گاهی باید به احترام همسایه خود را به نشنیدن بزنیم . فعلن دوش حمامی لازم است اگر چه صبحانه هم حاضر است . انگور و نون و پنیر  درساعت 8/5 صبح نوشته شد

2- آصف از تبریز زنگ زد و گفت شماهام فهمیدین که زلزله اومد ؟! میگوید صدای وحشتناکی داشت . به سایت زلزله نگاری نگاه میکنم . تبریز زلزله آمده است ولی ما اینجا چیزی احساس نکردیم . در ساعت 8/40 نوشته شد


3- ظهری ناهار را رفتیم خونه معذرت اینا . دُلمه داشتند (کَلَم دولماسی) . آقا رحمان گوشت قربانی آورده بود از برا بازگشت خاهرشان از مشهد که قربانی کرده بودند . آوردم خونه . عصری آصف از تبریز اومد . شب رفتیم شام برا " قیرما " خوری . آقای اکبر جعفری قبل از ما اونجا بود . دخترش هم بود . هانا . بچه شیرین و پر جنب و جوشی یه و ضمنن بانمک . اونو که آوردم دم ماشین تا منزلبانو دوس دخترم رو ببینه :) آقا جعفری شام ما را حساب کرده بودند ...  در ساعت یک بامداد سه شنبه نوشته شد

هیچ نظری موجود نیست:

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...