توجه ! برای مشاهده تصاویر موجود در تمامی پست های این وبلاگ در اندازه بـزرگ و قالب اصلی روی آن کلیک کنیـد

۱۷ آبان ۱۳۹۵

مینایه خانوم ، اردوغان ، ترامپ ، کلینتون و منو دکتر و آصف

صبح ساعت هشت صدای زنگ در بیدارم کرد . کَبلا(کربلایی) مینایه خانوم بود . زن پا به سن گذاشته و دلسوز و مهربان  که روزگار نامناسب مجبورش کرده در هفتاد
سالگی اش خونه دیگران کار کند . هفته ای یک روز آنهم چهارشنبه ها برای کمک به کارای منزل ما میومد ولی امروز دوشنبه بود ! 
در را باز کردم همینطور که از حیاط بطرف خونه میومد قبل از نگاه کردن بطرف کسیکه در را برایش باز کرده بود چشمش به برگهای ریخته درختان روی موزائیک ها افتاد . اول نان بربری داغ را که خریده بود تحویلم داد و سپس بی معطلی رفت طرف انباری حیاط و جارو رو برداشت برا جم آوری برگها . 
صبحانه حاظر بود . صداش کردیم اومد . با هم صبحانه خوردیم . گفتم کَبلایی امروز مگه چار شنبه است ؟ گفت نه . خودم میدونم امروز دوشنبه س (بوین دووز گونیدی) . از اداره بیمه میام رفته بودم مستمری ماهانه ام رو بگیرم . اضافه کرد دولت به مای فلک زده هم رحم نمیکنه .  چند ماه پیش که هر ماه در روز پنجم حقوق میگرفتیم انداختند هفت روز بعدش یعنی روز دوازدهم ماه حقوقمان را دادند . ماه بعدش که روز دوازدهم رفتم ، اونقدرامروز فردا کردند تا اینکه پانزدهم اون برج پول گرفتیم . این ماه هم پریروز به بیمه رفتم گفتند هفدهم بیا . و الان که رفتم گفتند بیست و دو -  بیست و سوم بیا حتمن تا اونموقع حقوق شما به حسابتان واریز خاهد شد . گفت توی راه که میومدم با خودم حساب میکردم اگه این ماه بیست و سوم برج پولمان را بدهند و ماه آینده هم سر برج . طی این هشت ماه گذشته یک ماه از حقوق مان را هَپَلی هَپو کرده دولت این وسط .
به چهره تکیده و زجر دیده و دستان نحیف و استخانی اش نگاه کردم و گفتم میدن حتمن کبلایی خانوم میدن . خاهی دید که یه بار پول دو ماهتان را یکجا دادند نگران نباش . برگشت طرف من و گفت فکر میکردم شما بزرگ شدی حاجی !  ولی هنوز پخته نشدی . نیم پز شدی حاجی . تا بپزی و ته بگیری پیرمو در میاری پسر .
سر سفره صبحانه من و منزلبانو به هم نگاه کرده و هر سه باهم به دوز و کلک های روزانه که پشت سرهم میخوریم بد جوری خندیدیم .  الکی خندیدیم . خندیدیم اما بر بیچاره گیهامان ، تلخ خندیدیم . 

ــــــــ
با این خبرهاییکه از اردوغان رییس جمهور ترکیه در باره دستگیری عده بسیار زیادی  از مخالفانش  (احتمالن اکثرن هم بناحق) به بهانه همکاری در کودتا و وابستگی آنها به عبداله گولن و از کار بیکار کردن سرپرست خیل عظیم خانواده ها ی ترکیه ای از یک طرف و دستگیری خبرنگار و روزنامه نگارا از برای کتمان کردن اشتباهاتش از دید عموم و همچنین دخالت و ورود ارتش آنکشور به خاک عراق به بهانه ایجاد یک منطقه امن در مرزهای کشور ترکیه  و سپس اعلام اینکه میخاهد در آزاد سازی موصل سهیم باشد  آنهم بدون دعوت کشور میزبان یعنی عراق و ارتباط روبهانه با دو ابر قدرت جهانی در عرصه نظامی و سیاسی و در دست داشتن حمایت آنها از ترکیه ( اینکار پدر در آور است ! ) و اشتباهات عدیده دیگر که اردوغان بدلیل مرض خود بزرگ بینی که داشته و بعد از شکست خوردن کودتا تشدید شده است کار بدستش خاهد داد حالا می بینیم . ایشون میخاد آتاتورک بازی در بیاره ولی گویا از نظر تطابق مقاطع زمانی دچار توهم شده و شکست خاهد خورد بنظرم در این نزدیکیا . نمیداند که کار هر بز نیست خرمن کوبی .

ــــــــــ

فردا سه شنبه انتخابات ریاست جمهوری در آمریکاست . هر دو کاندید این مقام که بنوعی رهبری جهان را بعهده خاهند گرفت فاقد این شایستگی و عرضه هستند . مناظره های تلویزیونیشون اینو نشون داد . یکی زنباره است و اون دیگری چاکر پولای عربهای پولدار اما مُخ پوک . ولی بنظرم خانم کلینتون برنده خاهد شد چرا که ترامپ یک لات صفت ِ گاگول است و اگر مردم آمریکا ترامپ را انتخاب کنند به قدرت ماریجوانا و پول و حماقت مردم به یک اندازه ایمان خاهم آورد .

ـــــــــ

بازار و خریدوفروش کساد مطلق است و نمیدانم چرا آقا روحانی هی داد میزنه وضع اقتصاد ملمکت! رو به بهبودیست و معیشت مردم بهتر شده است . دست ِ پیش رو میگیره که خودش پس نیوفته یعنی ؟ 

ــــــــــ

 پای چپ ام که از زمان زلزله نصفه علیل شده بود که هیچ ، از دو سه روز پیش پای راستم هم ورم کرده . میگفتند شاید ناراحتی و نارسایی کلیه یا کبد داشته باشم . امروز عصری رفتم دکتر متخصص داخلی و جریان رو گفتم و گفتم احتمالن از کلیه و یا کبدم شاید باشد . نیگاه عاقل اندر چیزی بهم کرد و گفت شما مدرک پزشکی رو از کدوم دانشگاه گرفتین ؟ منم کم نیاوردم و گفتم از همون دانشگاهی که شما دکترای ادبی گرفتین . خندید . ولی من بدم اومد از طرز پاسخ دادنش . نوشت برم آزمایش بدم . تو دلم گفتم دِکی ! حتمن با این اخلاق حَسَنه ات بازم میخای دیدار تازه کنم باهات مَشدی ... منزلبانو میگه این حرفا چیه شاید خسته بوده و بیحوصله . اضافه میکنه دکتر معروف و خوبیه فردا برو آزمایش بده ببر پیشش . شاید مثل چن سال قبل با چن تا قرص روبرات کنه ... میگم ما مگه خسته نمیشیم - میگه چرا ولی شاید اون مشکل دیگه ای هم داشته - با این وصف میگم باشه چشم

ــــــــــ

دیروز آصف ساعت شش بعد از ظهر مرخصی  گرفته اومده خونه میگم چن روز مرخصی دادن میگه مرخصی "روز برگ" دارم  باید ساعت شیش صبح تبریز باشم . میگم این چکاریه پسر جان . مگه نمیدونی جاده ها شلوغه و خطرناک . میگه دلم برا شما و مامان تنگ شده بود . بعد ِ یکساعتی که با هم گپ میزنیم اجازه میخاد و میره اتاقش برا بازی آنلاین کامپیوتری بنام " دو تا !" تا بوقت شام :) ... میرم اتاقش تا  بیاد برا شام . بهش میگم سرکار یه تُک پا هم مرخصی از بازی بگیر بیا دیدن ما . دلمون واست تنگ شده ... صبح ِ کله سحر ساعت چاهار موبایلش زنگ زد . راننده بود . راننده از این سواری های بین راهی اهر- تبریز ...  تندی دست صورت شست و بی صبحانه راه افتاد . دیر کرده بود نشد مادرش از زیر قرآن رد کنه ولی بالاخره  تونست یه پیاله آب بریزه پشت سرش ... :)

هیچ نظری موجود نیست:

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...