توجه ! برای مشاهده تصاویر موجود در تمامی پست های این وبلاگ در اندازه بـزرگ و قالب اصلی روی آن کلیک کنیـد

۱۵ آبان ۱۳۹۵

دلم میخاد به اون زمون برگردم

از به یاد آوری های صفحه فیس بوک ام

احساس میکنم بزرگ شده ام و شایدم خیلی گنده! بدم میاد از اینهمه طول و تفصیل دادن و طول و تفصیل گرفتن " به " و " از " زندگی بزرگوارانه .

دلم میخواد برگردم به دوران کودکی و یا حداقلش دوران نوجوانی ام . میخوام دنیام همون دنیای ...کوچیکی باشه که فقط بدرد بازی کردن میخوره ... خیلی دلتنگ ِ صفا و شادی اون روزام . خیلی ...

دوست دارم از نو و یا از ربع گذشته ی زندگی ام شروع کنم . نمیشه نه ؟ نمیتونم ؟ ... 
مگر این خوان ِ مصلحت و نعمت! ( بر انسان ِ سلطان ِ سترگِ بر روی زمین و دست در خمیر مانده ی بحران زده ی مفلوک ِ مجبور ِ به زندگانی نزار و نحیفِ رنگ و رو باخته ی حماقت آمیخته ی دردآلوده و ستم کش ِ همیشه برده ی روح و جسم ِ محصور ِ در قالب ِ بظاهر غالب ِ اغلب سراپا تقصیرش! ) گسترانیده نشده هنوز ؟

:: تصاویر مربوط به سالهای 55-56-57 می باشد
تصاویر تکی در ادامه مطلب


منزل پدری / پاییز 55

حیاط ورزشگاه تربیت بدنی (باشگاه تختی امروز) اهر - ساعت ورزش - سالتحصیلی 56- 1355 - معلم ورزش آقای نیک آذر بود
از راست : محمدرضا فرهنگ دوست - من (قد و قواره رو :) ) و نعمت معتقدی

هیچ نظری موجود نیست:

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...