توجه ! برای مشاهده تصاویر موجود در تمامی پست های این وبلاگ در اندازه بـزرگ و قالب اصلی روی آن کلیک کنیـد

۲۸ دی ۱۳۹۵

از تجربیات پیش پا افتاده هم میشود درس گرفت

یادمان باشد سعی کنیم به هیچ کس زیاده باج ندین . زیاده از حدش که واویلای عظماس . تجربه من مربوط میشود به سال 83  که به یه دانشجوی لیسانس تمام نکرده ! گفتم استاد .  و هی ازش به فرهیختگی و بزرگی یاد کردم جلوی دیگران . البته اینکار من بنظر خودم نوعی تشویق این رفیقمون بود . نتیجه این شد که ایشون صاحب نظرات نامعقول شد و هی از خودش برام چه تزهای غلط و بیخودی از نحوه تدریس و درس گرفته تا جامعه و سیاست و اقتصاد و دین و ...  دَر وَر نکرد لامصب
 که آخر سر هم  جلوی من خدا را هم حتا بنده
نشد و حتا نتونست مدرک لیسانس اش را بگیرد طفلک از بس که به همه استاداش ایرادات بیجا گرفت حتا بطرز لباس پوشیدن و حرف زدنشان و مدل موی سرشان (D) ... در همین مورد در وبلاگم نوشته بودم و حالا امروز با گذشت اینهمه مدت با یک تجربه جدید دوباره به این نتیجه متقن رسیده ام که به کسی که استاد نیست نباید بگیم استاد . به کسی که مهندس نیست نباید بگیم مهندس  . به کسی که آدم نیس نگیم خیلی آقایی  ... خب معلومه که گنجایشش لب پُر میشه . اونوخته که تو رو دست کم خاهد گرفت . تازه ، ما با این کارمان باعث شدیم که او خود ِ خودش رو گم کنه طفلکی ... حالا از ما گفتن .
کمی مربوط به موضوع با کمی هوای ابری :
آلبرکامو در کتاب سقوط  خود یه همچی چیزی آورده « من از آن تافته های جدابافته نبودم که هر توهینی را ببخشم، اما همیشه در آخر کار آن را از یاد می‌بردم . آن کس که تصور می‌کرد که من از او نفرت دارم چون می‌دید که با لبخندی صمیمی به او سلام می‌گویم غرق در شگفتی می‌شد و نمی‌توانست باور کند. در این حال، بر حسب خلق و خوی خودش، یا بزرگواریم را تحسین و یا بی غیرتی‌ام را تحقیر می‌کرد، بی آنکه فکر کند که انگیزه ی من ساده تر از این‌ها بوده است، من همه چیز حتی نام او را از یاد برده بودم ... »

۲ نظر:

ناشناس گفت...

مطلب روان و جالبی بود دستت درست =D>
علی از معدن مس سونگون

صادق اهری گفت...

ممنونم علی آقا . لطف دارید

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...