توجه ! برای مشاهده تصاویر موجود در تمامی پست های این وبلاگ در اندازه بـزرگ و قالب اصلی روی آن کلیک کنیـد

۰۲ بهمن ۱۳۸۵

ناگرانم و هوامان غباری می نماید

گاهي فصلي « دق الباب » مي نماید . و گاهی انديكاتور زندگی ات ! به مخاصمتِ ديگران  بسته میشود که مَر و تو را راهی ميکند به عنفوان نداشته ها و نخواسته ها. گاهی شکستن سرعت صوت در بالای ابرها حُرّی! ته قابلمه دلم را خالی میکند .
اینجا خروسخوان مجمعه میگذارند تا دَخلشان پُر شود . و ماییم که قُد قُد کنان مینالیم و راه به سفر بسته ! اما اگر نگاهی مرا حراج دهد ، کسی چیزی احساس نخواهد کرد الا اینکه من « شبی » با خویش بودنم را به رخ دیگران کشیده ام .
ناگرانم . که این تخم ٬ زرده دارد یا خیر ؟ ... ناگرانم که این ابرِ بارش است یا غبار ؟ یا رگبار ؟ ... ناگرانم من حتا برای کویر تردید !

هیچ نظری موجود نیست:

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...