توجه ! برای مشاهده تصاویر موجود در تمامی پست های این وبلاگ در اندازه بـزرگ و قالب اصلی روی آن کلیک کنیـد

۱۹ آبان ۱۳۹۵

جالیز


 14 فوریه 2007 بدست SADEQAHARI


پای به جاليزی گذاشته ای
که از آن ِ تو نيست .
دير يا زود ٬ در می يابی که رسوا شده ای .
با پای برهنه ،
 راه آمده را بازگشتی چنان دشوار است
 که گويی بميری و دوباره زندگی آغاز کنی.
با برگهای ريخته
 سخن از سبزه گفتن
مفهوميست که دير زمانیست


معنی خويش از کف وانهاده است
و دوريست که شاید رويايی باشد
 يا وهمی در آتيه ای بی انتها.
قدم از قدم ميگُسَلَم
و سربه عقب برميگردانم
آه ٬ راه بازگشتی نمانده است
يا رودر رو
 پناهگاهی که گرمم کند ٬ ويا دلداري ام دهد .
تنها سنگی پيش پاست !
 و چيز ديگری به ديده ات نظاره گر نميباشد .
يا به اکراه ٬ سر به سجده بايد برد
يا رهائی ات را ضمانتيست ٬ اگر سر بر آن کوبی .
ديگر نه پرسشی و نه پاسخی !
آب رفته را به جوی بر نميگرداند .

 ۱۸ آذر ۸۳ – صادق
Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...