توجه ! برای مشاهده تصاویر موجود در تمامی پست های این وبلاگ در اندازه بـزرگ و قالب اصلی روی آن کلیک کنیـد

۱۱ بهمن ۱۳۹۵

آ میر محمد آقا و مهمان ِ حریص مرگ

ناغافل شب دیر وقت که مهمان بیاید هر چه برا شام داشته باشیم میکشیم توی سفره با نان اضافی و بی تعارف میخوریم . هوا سرد شده بود به یمن برف زیادی که دیروز آمده بود و بعلت هوای آفتابی امروز که مقداری از برفها را آب کرده بود میدانستیم که شب یخی را پیش رو داریم . شام را تازه تمام کرده بودیم که خانم مهمان گفتند که گویا شیر برای بچه شان یادشان رفته بیاورند . من و مهمان بلند شدیم که شیر برا بچه بخریم . منزلبانو گفتند اگر شد خامه و پنیر محلی هم برا صبحانه تهیه کنیم . کوچه باریکمان پر از برف و یخ بود . همسایه روبرو هیچ تقصیری نداشت که ناودان پشت بامش را
به کوچه هدایت کرده بود یعنی جز این راه چاره ای نبود . دور تا دور خانه شان ساختمان است و تنها راه آبروی پشت بامش همین بود که ناودان آب را به کوچه هدایت کند . برا همین سعی میکردیم توی کوچه به آرامی راه برویم تا زمین نخوریم و یا درستش اینکه زمین ما را نخورد . ساعت یازده شب بود و اکثر سوپرمارکتها در این موقع شب و بخصوص در این روزای سرد یخی زودتر از وقت مقرر
میبندند . البته سرکوچه مون یک آقای  آچار فانسه ! هم دکون بقالی داره که معمولن اجناسی رو میاره که تاریخ مصرف طولاننی داشته باشند و یا اصلن تاریخ مصرف نداشته باشند . مثل پودر لباسشویی و ترشیجات بخصوص ترشیجات محلی و انواع بیسکویت و آدامس و لپه و برنج و عدس و حتا جو و گندم که معمولن تا دیر وخت بازه . آمیر محمد صاحب مغازه را از این بابت میگویم آچار فرانسه که شغل سیار دیگری هم دارد . ما بهش میگیم پارپاچینکا کاری ( کارهای کوچک و دم دستی ) مثلن احیانن اگه لوله آب از جایی ترک بداشته باشد معمولن اهل محل او را برا تعمیر میارن و یا مثلن اگه سیمان روی دیوار کوچه مقداری ریخته باشد برا سیمانکاری میاد . مرد خوبیست و سربزیر . وقتی سرکار میاد اصلن حرف نمیزنه و سرش به کار خودش مشغوله حتا چایی و میوه هم سرکار نمیخوره . کارش هم بد نیس ماله کشی و حتا گاهی از اتصالات برق هم سر در میاورد . اگه موردی بود باز یه سروگردن از اکثر صابخونه ها کاربلدتره و میدونه چی به چیه و مثلن سیم برق فلانجا نمره چنده . وقتی آمیرمحمد که مقداری هم کم شنواست میره سر همچی کارایی معمولن خانمش در دکون حضور داره که اکثرن وقتی ازش قیمت چیزی رو بپرسی اطلاع زیادی نداره و به مشتری میگه ببین روش چقدر نوشته همون قیمتشه . ها داشتم میگفتم که راهی یکی از سوپرمارکتهای اهر شدیم  که میدانستم حداقل تا نصف شب بازه و میشه سفارشات رو از اون جا تهیه کرد . خیابان خلوت خلوت بود و کناره های خیابان پراز برف . با رد بجامانده از چرخهای ماشین که قبلن اونجا پارک کرده و سپس راهی خانه هاشون شده بودند و  الان جای چرخهاشان یخزده مونده بود و مشخص میکرد که نباید روی اون یخها برویم . یک متری فاصله در نظر کرفتم از جوب و ماشین رو پارک کردم . مهمان سردش شده بود و به اصرار من از ماشین پایین نیومد و فقط اسم شیر رو ازش پرسیدم که گفت استرلیزه باشه کافیه اسمش فرقی نمیکنه ... موقع برگشت سرکوچه که رسیدیم  مهمان رو بمن کرد و گفت آه سیگار یادمون رفت ! دور زدن و برگشتن روی برف و یخ کار خوشایندی برام نبود ولی گفتم باشه برمیگردیم میخریم . در ماشین رو باز کرد و گفت نمیخاد برگردیم  من میرم از همین بقالی سر کوچه میگیرم و میام . قبول کردم و راهی خونه شدم . بعد چند دقیقه ای که آمد و نسبتن دیر آمد ، گفت : بابا این یارو بقال محلتون یه سر ملاس ! رف بالا منبر و پایین هم نمیومد . ازش سیگار خاستم نشست منو موعظه کرد . از مضرات سیگار گفت و آخر سرهم به کنایه گفت من فکر کردم برا چسب زخمی چیزی این موقع شب اومدی مغازه م . الان وقت سیگار خریدنه ؟! تو این وقت شب و این سرما سگ رو بزنی از توی لونه ش بیرون نمیاد تو کار و زندگی و خونه رو ول کردی و دنبال توتون میگردی ؟! آمیر محمد حسابی مهمون ما رو کلافه کرده بوده و آخر سر هم بهش یه کوچولو درد دل کرده و گفته بوده میدونی چرا من خودم تا الان اینجا نشستم ؟ چونکه دختر پسرام با بچه هاشون اومدن خونه ما  و بجای صحبت و بگو بخند بچه هاشون سرشان تو گوشی موبایلشان گرمه و پدر مادرا هم نشستن دارن از توی ماهواره فیلم هندی از این بزن بزنهای الکی نگاه میکنن که من اصلن خوشم نمیاد ! و الا الان وقت نشستن در مغازه نیس . تازه خونه من همین پشته و یه در ورودی هم از داخل مغازه داره یعنی من الان توی خونه هم حضور دارم . آخه مرد مومن آدم زن و بچه ش رو میذاره خونه و نصف شبی دنبال سیگار میگرده . گفته بوده من گرچه آدم پولداری نیستم ولی بخاطر  سلامتی آدما هم که شده از خیر یکی دو قران سود سیگار که خیلی هم خاهان داره گذشته ام . تو هم بیخیال شو و برو خونه ... آخرش هم رو به مهمان کرده و گفته  که واللآه من نمیدونم چرا بعضی آدما دربدر دنبال مَرَض میگردند . دوس دارن زودتر سرطان بگیرن  . انگار مرض مرگ دارند میخان یواش یواش خودشون رو بکشند و دردسر زن و بچه و خانواده رو زیاد کنند .
مهمان حالش گرفته شده بود . رو به من کرد و گفت  بنظرت اون سوپریه هنوز بازه . بقالی سر کوچه تون که کلنیک ترک اعتیاد بود لامصب بلند شو بریم سیگار بخریم . بناچار زیر لب گفتم لااله الا الله و راه افتادیم باز . سوپریه بسته بود . من یه مغازه بقالی رو بلد بودم که تا صبح و با اجازه نیروی انتظامی شهر همیشه باز هست و چیزای ضروری میفروشه . از جمله سیگار .
 مغازه سید . اونور ِ شهر . نزدیکیای کمربندی .  اونجا معمولن مسافرای بین راهی جهت پر کردن فلاسک از آب جوش و بیسکویت و کلوچه ونوشابه و تخمه و سیگار و ... تا صبح ِ آغاز ِ طلوع باز میمونه .
مهمان گل از گلش شکفت
۱۱ بهمن ۱۳۹۵

هیچ نظری موجود نیست:

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...